مقاله ای خواندنی به نام “جوانان دیده بانی” که آقای نادر محمدی زحمت ارسال آن را برایمان کشیده اند.
به نام خالق یکتا
خاک اول زیر پایم دیده بان است وطن اول شناسم دیده بان است
آفرین به این جوانان ، جوانانی که به عشق وطن، لوح دیگری به نمایش گذاشتند ، جوانانی که آرام نمی نشینند و هنوز تشنه به تصویر کشیدن چهره زادگاه خویش از دنیای مجازی اند .
راستی کدامین زادگاه و کدامین جوانان ؟ سخن از زادگاهی تاریخی در سرزمین پارس می باشد، سخن از جوانان و مردمان سخت کوش و خداجویی که همیشه یا در پی کسب علم و دانش بوده و یا به پیروی از پدران و نیاکان خود با بازوهای قدرتمند خویش و ایمانی راسخ در پی آشیانه ای امن بر آمده اند .
مردمانی که بیکاری را بزرگترین بیماری دانسته و با گامهای محکم و استوار در پی درمان آن و حذف این کلمه رنج آور بوده اند ، آری حدستان درست است سخن از مردمان و جوانان پر انگیزه دیده بانی می باشد، هر چند روستایی دور افتاده در سرزمین فارس، اما پشتکاری این مردمان این منطقه زبانزد هر ایرانی می باشد و خط بطلانی بر کلمه ” بیکاری ” می نهد .
گویند به چهره هایمان می نگرند و می پرسند شما باید سی و اندی سال داشته باشید اما با زبانی شیرین و زمزمه کلمه “بیست و چهار سال” تعجب آنها را بر می انگیز یم ، ای جوانان اینها نماد پیری و شکستگی شما نیست اینها نماد است از تجربه ، استقامت و اراده شما جوانان دیده بانی ، هرچند سخنی از شما برزبان گفته نشده ولی چهره شما ماهیت درونی شما را به رخ آنها می کشد.
آری سخن از سرزمینی آباد با جوانان و مرمانی شیرین سخن ما را به گشودن چنین سخنانی وادار می کند، سخن از سرزمین تاریخی اش ، سخن از زبان شیرین دیده بانی اش ، سخن از شاعرانش ، سخن از ایمان واعتقاد مردمانش ، سخن از آب و هوایش ، سخن از قلعه ها و آثار تاریخی اش ، سخن از چشمه ها و باغ های سبز نخلستان هایش می باشد.
مردمانی که پیراهن خوش رنگ شهادت را بر تن برادران ، پدران و فرزندان خود آراسته کردند، اینان کسانی بودند که به عشق وطن و زادگاه خویش به نزدیکترین نقطه نبرد با دشمن شتافتند، اینها نمادی از وحدت و اعتقاد و ایمان تشنگان خاک وطن می باشد.
اینان مردمانی اند که تحمل دوری از زادگاه خویش را ندارند و همیشه با چشمانی باز و به اجبار صدها کیلومتر گام دوری را می پیمایند و در پی کسب روزیه حلال آشیانه خود را تنها می گذارند، اما این دوری برای آنها باور کردنی نیست ، پس از ماهها تنهایی وطن را برنمی تابند ویکبار دیگر وفاداری خود را به زادگاه خویش نشان می دهند.
آری درست است که سرزمین است تاریخی با زمستانی سرد و تابستانی گرم اما چه کسی این سرما و گرمای تابستانش را حس می کند ، محبت و همیاری این مردمان و دیداراز آبادی وطن سردی را از زمستان می رباید و گرمای طاقت فرسای تابستانش هوای معتدل بهاری را به آغوش میکشد.
از پیشرفتهای تحصیلی جوانان و مردمانش گرفته تا پیشرفتهای چشمگیر آبادانی این دیار، گویای سندی موثق بر جملات آشنایم می باشد.
اما دیگر چه بگویم ، دایره لغاتم آرام و قرا ندارند و هرکدام مایلند از یکدیگر پیشه بگیرند ، نگرانم که لحظه لحظه های عمرم را سپری می کنم و هنوز نتوانسته ام از زادگاه خویش کلمه ای مناسب به زبان بیاورم ، همین قدر را کافی نمی دانم بلکه چیزی فراتر از ذهن و نظریاتم مستحق این وطن می باشد، اما آهسته تر می دوم تا شاید کلماتی با غنای شیرین تر گام سبقت راگرفته و مرا در توصیف زادگاهم ” دیده بان” یاری نمایند.
نویسنده و نگارنده متن : نادر محمدی
خیلی جالب بود مرسی
مقاله قشنگى در مورد عشق شما به دىده بان بود ولى اى کاش مى گفتىد هدف شما از اىن ابراز عشق چى بود؟
با سلام به دوست عزیز سجاد و تشکر از همه بازدیدکننده های گرامی
سجاد جان هدف هر نوشته در لابه لای جملاتش نهفته است و تعریف ادبیات بر این گفته مدعی است ، و ابراز عشق این متن هم آشکارا در لابه لای کلماتش رنگین کمان می زند .بسیار واضح و روشن است که همان عشق و علاقه ای بسیاری که نسبت به وطن در وجود شما هست به همان اندازه در رگ های هر دیده بونی عزیز هم وجود دارد ، اما شما آن را پنهان تر کرده اید ولی بنده آن را با دوستان همیشگی ام قلم ها و دفتر هایم تقسیم می کنم و جان تازه ای می گیرم.
سلام
خسته نباشید
زنده باد دیده بان….زنده باد ایران
خیلی مقاله خوبیه.واقعا ادم به دیده بانیه خودش افتخار میکنه.ولی یه چیزی که من و نارحت میکنه بعضی از خانواده های عزیز دیده بانی که به فرزندانشون از بچگی فارسی یاد میدن و زبان مادرمون(دیده بانی) به انها یا نمیدن و با این کار کم کم زبان مادریمون از بین میره.
خیلی خوب بود موفق باشید
خیلی جالب بود و به چنین جوانانی ا افتخار میکنیم.
مقاله ی جالبی بود واقعا جوانان دیده بانیه بسیاری هستن که در عرصه های مختلف موفق شده اند و افتخار میکنیم به دیده بانی بودنمون…..
در جواب آقای محمد میخواستم بگم که ما الان در شهر زندگی میکنیم و اینجا همه دیده بانی صحبت نمیکنن و بچه های ما نمی تونن فقط با دیده بانی ها دوست باشند و دوستایی پیدا میکنن که دیده بانی نیست و برای دوست شدن و ارتباط برقرار کردن لازمه که فارسی حرف بزنن به خاطر اینکه بلد نیستن یا کم و بیش بلدن حرف بزنن بیشتر ترجیح میدن دوست نشن و بچه های کم رویی بار میان و این اصلا خوب نیست…
دوست عزیز من تو بندرعباس بزرگ شدم و از همون اول هم دیده بانی یادم دادند الآن که تو شیرازم شیرازی ها بهم میگن خیلی پر رویی.دوران راهنمایی و دبیرستان هم یک دیده بانی تو مدرسه ای که من بودم نبود و فقط تو پیش دانشگاهی یک فداغی اومد.خیلی های دیگه هم مثل من هستن پس این دلیل نمیشه خیلی از مسئولای مملکت ما هنوز که هنوز هست همون لهجه شهر خودشونو دارن پس کاری به زبون نداره مهم خود آدمه.
دیده بانی های عزیز خسته نباشید و خدا قوت ،
دوستان همانطور که می دونید یکی از راه های پیشرفت و عدم منزوی بودن و داشتن شخصیت اجتماعی ارتباط کلامی و دوستانه با دیگران در هر نقطه و مکان و با هر لهجه و زبانی است ، چون این دلیلی بر از بین رفتن یک زبان یا قوم نیست، جالب تر اینکه طبق گفته روانشناسان چه بخواهیم و چه نخواهیم زبان مادری به طور ذاتی بر روی ذهن هر انسان از همان کودکی حک شده و قابل پاک شدن نیست ، پس آشنایی با تمام زبان ها و لهجه ها ضروری است و دلیلی بر فراموش شدن یا از بین رفتن زبان مادری نیست .
سوال ؟
یعنی شما از صحبت مردن دیده بانی با فرزندان در سنین کودکی مخالفید یا حداقل میگین فرقی نمیکنه ؟؟؟
آقای شکور من گفتم بچه هایی که هنوز مدرسه نرفتن خودم بچه هایی که فارسی حرف میزنن رو دیدم که هر جا میرن تو پارک ،جشن یا کلاس های آموزشی راحت دوست پیدا میکنن و باهاش ارتباط برقرار میکنن و کسایی که بلد نیستن خیلی گوشه گیر هستن بعدشم زبون مادری فقط حرف زدن نیس همین که وقتی پیشرفت کردی و به جایی رسیدی مغرور نشی و افتخار کنی به جایی که به دنیا اومدی و متعلق هستی به اونجا
اشتباه شما دقیقا همین جاست اتفاقا من بچه هایی می شناسم که از بچگی باهاشون دیده بانی حرف زدن الان فارسی بلدن مدرسه هم نرفتن با بچه های غیر دیده بانی هم دوست هستن چه تو مهدکودک چه بچه های همسایشون
کسایی که شما میگید صد در صد تعدادشون کمه
خب برادرم کمه آره ولی اون کسایی که فارسی حرف می زنن و به قول شما راحت دوست پیدا می کنن هم زیاد نیست.کلا به نحوه تربیت بچه بستگی داره بچه ای که میره با همسایه هاش دوست میشه تلویزیون می بینه مهدکودک میره مامان باباش با غیر دیده بانی ارتباط دارن حالا شما بیا آفرقایی تو خونه باهاش حرف بزن بازم فارسی یاد می گیره حرف من اینه که ما با بچه دیده بانی حرف بزنیم ولی اجتماعی بارش بیاریم کلا خودش همه چیز یاد می گیره همینجور که من و شما فارسی یاد گرفتیم حالا ممکنه بعضی ها بگن با لهجه حرف می زنیم اولا با لهجه حرف زدن اشکالی نداره دوما ما خودمون می فهمیم با لهجه حرف می زنیم بقیه نمی فهمن مثلا چندین بار به من گفتن تهرانی هستی گفتم نه والا گفتن شیرازی گفتم نه
با احترامی ک برای شما قائلم ولی من حرف اقای شکور رو تایید میکنم و مطئن باشید تو ایرانی که هر نقطش یه زبان، لهجه و گویش خاصی داره، هر کسی ب زبان خودش حرف میزنه
همن ما ها مگه با هامون فارسی حرف زدن ؟؟
دیده بانی عزیز منظورم این بود که بعضی از خانواده ها از موقع تولد فزندشون بهش زبان فارسی یاد میدن و وقتی که فرزندشون بزرگتر شد دیده بانی که باهاشون حرف میزنی تعجب میکنن.
من خودم تا سن ۶ سالگی فارسی بلد نبودم اما وقتی که به مدرسه رفتم به مرور زبان فارسی یاد گرفتم و مشکلی هم نداشتم و اتفاقا دوست های زیادی هم پیدا گرفتم.
یه نکته:یکی از اهداف امریکایی ها از بین بردن زبان مادرمونه. همین جا از خانواده های عزیز دیده بانی خواهش میکنم که به این موضوع توجه بیشتری داشته باشند.