مقاله ای که در زیر می خوانید جناب آقای راشد انصاری طناز برتر کشور و مایه افتخار دیده بان و منطقه لارستان ، زحمت ارسال آنرا برایمان کشیده اند و به شدت پیشنهاد می شود آن را مطالعه کنید:
لار و لارستانی ها و مهاجرت به هرمزگان وقرابت های فرهنگی …
به بهانه همایش لارستانی های مقیم بندرعباس
نخست باید به عرض برساند که نیمی از هرمزگان و بخش بزرگی از شهرستان داراب ,…اجزایی جدا شده از لارستان بزرگ هستند مانند بندرلنگه، بندرخمیر،بستک، کهورستان، زرین دشت (حاجی آباد داراب) تارم و فین و هنوز “گویش” این مناطق یا لاری، یا منشعب از لاری و یا دارای نشانه هایی روشن از گویش لاری است.
چون این همایش یک نشست تخصصی وآکادمیک نیست به طور پراکنده و جسته و گریخته نسبت به مهاجرت در میان لار و آبادی های ساحلی دریای پارس و برخی ویژگی ها و علت های این مهاجرت ها و افراد مهاجر سخن می گوییم. گر چه باید در پرانتز عرض کنم که برگزاری این همایش می توانست سال ها قبل صورت پذیرد، اما به مصداق ضرب المثل قدیمی که ماهی را هر گاه از آب بگیری تازه است! جای شکرش باقی است که به همت دوستان لاری به ویژه جناب دکتر جعفرپور این مهم صورت گرفت و برای اولین بار بزرگترین قوم و پرجمعیت ترین جامعه غیر بندری در بندرعباس با وحدت و همدلی گردهم آمدند.
قبل از هر چیز باید از صلح دوستی و مهمان نوازی لارستانی ها یاد کنیم که در تمامیِ شهرهای همسایه لار مشهور است و در طول تاریخ نیز می توان آن را به عینه مشاهده کرد. این نکته را قطعا می دانید در جنوب یعنی از لار به سوی دریای پارس و جزیره های آن قومی زندگی کرده و می کنند به نام «جَت» که آن را جات گفته
اند.
در تاریخ آمده است که قوم جَت یا جات بر اثر ظلم و ستم قوم بلوچ حتی به سمت شام و سوریه کنونی هم رانده شدند. شغل و پیشه این قوم بیشتر شترداری و سپاهی گری بود. جَت ها متخصص پرورش شتر و بز بوده اند درست مانند قوم بلوچ اما اغلب در خدمت اُمرا و شاهان و به کار حمل و نقل (درشکه کشی) که با شتر انجام می شده مشغول بوده اند.
دربین این قوم لوطی یا همان ساز و نقاره زن هم فراوان به چشم می خورده است. این قوم که تحت ستم و زورگویی اقوامی مانند کوچ یا بلوچ قرار داشته اند، در لارستان که کانون محبت و صلح بوده رحل اقامت افکنده و ساکن می شوند و شاید بزرگترین جمعیت جت در لار باشد که استادم جناب دکتر محمد باقر وثوقی فرزند خلف لارستان، زمان مهاجرتِ منجر به سکونت آن ها را اوایل قرن ۵ هجری قمری می داند.
شاعری است اهل پُدُل که ترانه ای زیبا در وصف دُخت جَتو سروده است که خواننده های جزیره قشم آن را خوانده اند و این نشان می دهد که هنوز جَت در میان مردم به هر بهانه ای رایج است . و اما از قوم جَت که بگذریم موردی را به یاد می آورم که مربوط به داستان نویس و کارگردان سینما ابراهیم گلستان سازنده نخستین فیلم های مستند ایران و … است.
وی سال ها قبل در مقاله یا مصاحبه ای، از کتاب توراتی نام برده بود که به زبان لاری نوشته شده است و این می تواند ناشی از سازش پذیری و تسامح و بزرگ اندیشی لاری ها باشد. بدین معنا که قوم یهود و پیروان حضرت موسی (ع) آن قدر در لار احساس آرامش و آسایش می کرده اند که جهت سهولت در انجام مراسم دینی و .. تورات را به زبان روزمره و کوچه و بازار که زبان لاری بوده است ترجمه می کرده اند.
البته این موضوع می توان نشانه زیاد بودن جمعیت آنان در جامعه لار نیز باشد. این انسانیت و مهربانی هنوز هم نزد لاری ها و لارستانی ها موجود است که بزرگان اجتماعی و قومی و روحانیون و شخصیت های بزرگ مذهبی نیز از آن دسته اند.
رفتار و منش سید و آقایمان حضرت آیت الهی امام جمعه فقید لار و زنده یاد: حضرت آیت الله سید مجتبی موسوی لاری دانشمند برجسته جهان تشیع و پدران پاک نهادشان مؤید این سخن است و در طول سال ها حضور پر خیر و برکتشان در لار اَحدی سرِ سوزنی رنجش از آن بزرگوار ندیده است. (خدایش رحمت کند).
در قرابت و نزدیکی بین بندرنشینان و اهالی جزایر با لارستانی ها همین بس که در تقسیم بندی های آنان بین خودی با ناخودی یا خودی و بی خودی جزو « سرحدی های …» قرار نمی گیرند و این امر نشان دهنده ی واقعیتی تاریخی است که در رسوبات ته نشین شده ذهن یک بندری قرار دارد.
خودم شاهد بودم پس از آشکار شدن هویت یکی از اهالی لارستان، بندری مذکور با لهجه ای شیرین گفت: « ایکه از خومونن سرحدی نن». قائل نشدن لفظ سرحدی برای لاری ها نشان دهنده این واقعیت است که لاری ها و بندری ها به یک حوزه فرهنگی تعلق دارند.
نفوذ فرهنگ لاری و لارستانی در هرمزگان و شهرهای همجوار اظهر من الشمس است. یک نکته کافی است که هر جا حلوای مسقطی (مسکه ای) یا مهیاوه (مهوه) باشد، نشانه نفوذ فرهنگ لار در آن مناطق است.
حیفم آمد از لار و لارستانی سخن بگویم امّا از این دو سوغاتی معروف و صادراتی لار چیزی نگفته باشم! مصرف مهیاوه از دیگر وجوه مشترک بین بندرنشینان و اهالی پس کرانه لار است. سبک تهیه مهیاوه در لار و گراش با بندرعباس اندکی تفاوت دارد امّا هر دو به شدت مورد علاقه مردم این دو خطه هستند.
نان خورشتی که به شدت در مناطقی از فسا و شیراز و … مورد تمسخر حتی لعن است. شاعر و طنز پرداز معروف “بسحاق اطعمه “که به هیچ اغذیه نه نگفته است، در دیوان معروفش از اشکنه و آبگوشت بزباش تا مُرصع پلو با تعریف و تمجید فراوان ذکر منقبت آنها را کرده اما نمی دانم چرا به مهیاوه که می رسد از طعمش با اکراه و الفاظ ناخوشایندی سخن می گوید.
نقل است لاریان به علت خوردن مهیاوه هیچگاه به خوره یا آکله و جذام گرفتار نمی شدند و شیخ الرئیس ابوعلی سینا از معجونی نام می برد که مردمان بومی منطقه جنوب فارس می خوردند و خوردن این معجون سبب می شود به خوره دچار نشوند و آن معجون همین مهوه است.
وزرا و مشاورین ملوک هرموز، اصلی ترین پایه های دوام چند قرنی این ملوک تقریباً بیشترشان پسوند خنجی، فالی، اسیری و … داشته اند. حتی در دوران معاصر نیز نقل شده است زمانی که رضا شاه در راه تبعید بود، درگُهره یا سرزه توقف کرده بود و از گرمای هوا می نالیدو شیخ احمد گله داری در بندرعباس از یخچال های نفتی خود مقداری یخ را برای او فرستاد که رضا خان با عصبانیت یخ بیشتری خواسته بود و شیخ احمد در پاسخ می گوید: تازه من که گله داری هستم می توانم این میزان یخ داشته باشم ، تو که شاهی توان این کار را نداری و …
و اما کمی در مورد طایفه خواجه ها و رییس های ۵۰ و ۱۰۰ سال گذشته هرمزگان به ویژه در فین، فارغان و سرخون و … هم بگویم که از بازماندگان همان رییس ها و خواجه های لاری هستند.
دکتر وثوقی عزیز در کتاب گران سنگ خود، تاریخچه مهاجرت اقوام به خلیج فارس و ملوک هرموز بخشی را به فال و خنج نواحی پس کرانه ای هرموز اختصاص داده است که این مراکز محل تربیت نیروی اداری و دیوانی طی قرون ۶ و ۷ هجری بوده است و وزرا و مشاورین بزرگی را به جامعه سیاسی ایران معرفی کرده اند.
اشخاصی همچون روسا از طبقه وزرا، خانواده شریف ها از طبقه خزانه داران و خاندان نورالدین و برهان الدینی که همگی از قدرتمندان هرموزبه شمار می روند. شیخ رکن الدین دانیال در قرن ۷ فرقه ای از دراویش را پایه گذاری کرد که به دانیالی معروف شدند و مریدان او از بین مشاغل و حرفه های گوناگون بودند که در تمامی مراکز تجارت دریایی خلیج پارس و اقیانوس هند از جمله کیش و هرموز و دَکن( درهند) نفوذ داشتند.
حتی جابه جایی ملوک هرموز از میناب به جزیره هرمز هم با پیشنهاد پیروان فرقه دانیالی صورت گرفته است و تا آخرین روزهای حکومت ملوک هرموز، دانیالی ها در دستگاه حکومتی دارای نفوذ بوده اند. مهم تر از همه ارتباط شهر و حکومت نیمه مستقل لار با ملوک هرموز و روسای فالی در تجارت زمینی از قرن ۷ الی ۱۱ بوده است.
ناحیه دیگری که در ساحل و دریای پارس مؤثر بوده اند، خنجی ها هستند. دانیالی ها هم که خنجی بوده اند به قول حمدالله مستوفی ـ از کس لقمه دریغ نداشتی ـ و صاحب یکی از چهار سفره خانه بزرگ فارس در خنج بوده اند و ابن بطوطه نیز در مورد ایشان می گوید ـ مخارج خانقاه او که به مسافران خوراک، میوه و لباس و همه قِسم احسان می کنند هنگفت است.
پس از افول سیراف (بندر طاهری) و جایگزینی کیش به جای آن در سال ۵۰۴ هجری عالمان دینی منطقه (لارستان) به سوی کیش رفته و دانش خود را در اختیار ملوک آن جا قرار دادند. نکته مورد توجه آن است که مردم لارستان در هر پست و سمتی که بوده اند رابطه خود با زادگاهشان را فراموش نکرده اند.
درضمن کارخانه بزرگ ریسندگی خنجی در بندرعباس که معرف حضور همگان است.این کارخانه بزرگ که در دهه بیست خورشیدی توسط مرحوم یوسف خنجی راه اندازی شد و در دوران خود از رونق بسیار خوبی برخوردار بود سه شیفت کار می کرد که در این شهر منشا خیر و برکت و موجب اشتغال زایی فراوانی را فراهم می ساخت.
مرحوم خنجی که پس از بندرعباس در تهران سالن سینما را دایر کرد خدمات شایانی را به مردم ارایه داده است. خانواده روسا که شاید همان رییس های هرمزگان (از سیریک تا گودو و خونسرخ و سیاهو و فارغان) از بازماندگان آن ها باشند نیز از قدرتمندترین خانواده لاری در جنوب و هرموز بوده اند که حضورشان به سال های ۶۰۳ هجری بر می گردد.
مشهورترین فرد قوم روسا، رییس شهریار فالی وزیر میر شهاب الدین ملنگ است که حتی علیه شاه طغیان کرده و مدتی حکومت هرموز را به دست گرفت و این میر شهاب الدین پانزدهمین ملوک هرموز بوده است که در ۸۷۹ هجری به دست غلام سیاهش در حمام کشته شد.
آخرین روسا و شاید باز هم یکی ازمعروف ترین آن ها رییس معین الدین فالی است که حاکم بحرین بود و الله وردی خان را به بحرین دعوت کرده و موجب شکست دشمنان ایران و بحرین شد که در فارسنامه ناصری نیز آمده است..
.همچنین خانواده مشهور روستا که در بندرعباس جنب گمرک نخستین نماینگی لندرو ور را دایر کرد. که ترانه معروف و قدیمی: «ماشین آقای روستا/ بوک ایزد و ووستاد…..» یحتمل اثر مرحوم نصرک اشاره به نامبرده دارد.
در خصوص تجارت نیز باید بگویم که امن ترین مسیر تجاری از فارس و سراسر ایران به بنادر جنوب از لار می گذشته، زیرا مسیر داراب و تارم همیشه ناامن و دزدگاه بوده است و شبانکاره ها در قرون گذشته و بهارلو و ….در سده ی اخیر راه های کاروانی را ناامن کرده بودند.
تاثیر لار بر بنادر و شهرهای جنوبی منحصر بر اقتصاد و تجارت و نفوذ و اقتدار در ارکان حکومتی نبوده است. بازار معروف قیصریه نمونه بارزی از این ادعاست که در شیراز و اصفهان از آن الگوبرداری شده است واگرچه از روزی که نخستین حکومت ها و امارات محلی در کناره دریای پارس و جزایر آن برپا شده است، مردم لارستان چه در لباس تاجر، چه وزیر یا مشاور، چه قاضی و مهندس همواره در آن سهم و مشارکت داشته اند وشایدتنها کاری که در آن دخالت نداشته اند جنگ تهاجمی بوده وگرنه در دفاع،جانانه دفاع می کرده اند.
چرا که تفنگچی لاری مشهورترین کماندار و تفنگچی در جنوب ایران است تا جایی که در مَثل به هر چیز دست نیافتنی و ناشدنی می گویند تفنگچی لاری هم نمی تواند آن را بزند….
اما زبان لاری بر گویش های شهرها و روستاهای همجوار نیز تاثیر فراوان گذاشته است. یعنی همواره با طلای لاری و سکه لارین، واژه ها و قواعد دستوری و نحوی زبان لاری نیز خودشان را در زبان مردم جا داده اند.
از جمله استفاده از ن َ یا نِ به جای نا به عنوان پیشوند نفی در زبان مردم فین و رضوان. برای نمونه نتونم به جای ناتونم در گویش کوچی بلوچی یا همان که به بندری مشهور شده است. همچنین استفاده از ـ مَی ـ به جای مَوا در گویش روستاهای غربی حاجی آباد مانند برآفتاب، گنج و … در هرمزگان پر جمعیت ترین گویش پس از هر ۳ زیر گویش بندری، گویش لاری است که می توان از مردم ساکن رویدر،بندر خمیر ـ لنگه، پُدُل، لُمزان، بن کوه و… تمامی روستاهای تابعه بنادر خمیر و بندرلنگه نام برد.
زبان مشترک تقریبی یکی از اشتراکات است. زبان لارستانی از دید غیر علمی زبانی « اَچُمی» است. در صفحات شمالی و در ناحیه جائین، شمیل، فارغان و دشت آشکارا این زبان با تغییر «چ» به «شین» «اَشمی» می شود کما اینکه در منطقه لارستان نیز روستاهای فداغ و دیده بان و عمادده و همچنین شهر اسیر در منطقه لامرد اَشمی زبان هستند که جا دارد زبان شناسان مطرحی چون دکتر وثوقی و دیگر عزیزان به قرابت این دو گویش بپردازند.
حتی تا حدود سال ۱۳۶۰ شناسنامه برای مردم غرب جاده کهورستان به لار ـ در لارستان صادر می شد. در سال های اخیر نیز چه در زمان حکومت پهلوی و چه در جمهوری اسلامی همیشه فعال ترین هنرمندان و افتخارآفرینان در نحله های مختلف بیشترشان یا مستقیم از لار به هرمزگان آمده و یا از پدر و مادر لاری در بنادر به دنیا آمده اند که اگر از امروزی ترها شاعران ،نویسندگان ،و…. بگذریم از قُدما که اصلیت لارستانی داشته اند از خانواده بنی هاشمی به ویژه استاد حسن بنی هاشمی باید نام برد که فیلم من کالنگ هایم را دوست دارم با بازی مرحوم منصفی برنده جایزه شد.
وی در حال حاضر ساکن یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس است که اصالتا کرمستجی است.سید محمدعقیلی سینماگربرجسته هرمزگان که اصلیتی اوزی دارد. و یا در حوزه رسانه ، می توان به زنده یاد قاسم کرمی صاحب امتیاز و مدیرمسوول فقید روزنامه صبح ساحل اشاره کرد که حق بسیار بزرگی بر گردن اصحاب رسانه دارد، به ویژه صاحب این قلم.
عزیزانی همچون سرهنگ کاملی، برادران قوی دل و پاکدامن ها وحتی هنرمندان دو رگه ای همچون زنده یاد ابراهیم منصفی رامی بزرگ ، ناصر عبدالهی و ده ها هنرمند در رشته های مختلف دیگر لارستانی ساکن بندرعباس امثال عمادی ها ، انصاری ها ، طاهری ها، حزنی ها ، و….اگر چه برخی خود را بومی هرمزگانی می دانند و در طی قرون و اعصار گذشته چنان نام لارستان و هرمزگان درهم تنیده است که قابل تفکیک نیست امانمی خواهیم بر کسی منت بگذاریم ولی به ضرس قاطع هر کجا که لارستانی قدم بگذارد صلح و دوستی و هنر و فرهنگ و تجارت را تشویق و شکوفا می کند.
و ما لارستانی های مقیم بندرعباس باید قدر این ویژگی ها را دانسته و سعی در ادامه این ویژگی ها داشته باشیم. زیرا لار مهد فرهنگ و تمدن در جنوب و در حاشیه دریای پارس بوده است.
گفتنی درباره لار و لاری ها و مهاجرت آن ها زیاد است و وقت اندک امید است در همایش های بعدی این بحث شیرین ادامه یابد. حیف است که در پایان نظر جهانگرد ایتالیایی پیتر و دِلا واله را که در سال ۱۰۳۲ ق به علت بیماری ۶ ماه در لار تحت درمان پزشکان حاذق لاری بوده را برایتان بازگو نکنم:
شهری که به دور از دربار و لاف و گزافه ها و جاه طلبی ها و فارغ از جار و جنجال مردان سپاهی ، محفلی برای علم و ادب است در این زمینه چنان امور علمی در این نقطه پیشرفت دارد که به راستی می توانم بگویم در سراسر آسیا و حداقل در نقاطی که من بوده ام و در هیچ جای دیگر دنیا این همه افراد فاضل و واجد دانش و آگاهی های عمیق در علوم، چون لار ندیده ام.
و در همین سال های مورد نظر دلا واله شیراز و اصفهان هم بوده و مراکز حکومتی بوده اند. چه رسد به شهرهایی مانند داراب، فسا، جهرم، فیروز آباد، کازرون و … که در برابر لار روستا محسوب می شدند .
و در سال های ۱۱۰۰ تا ۱۲۰۰ نصیرخان که زیر بار کریم خان زند نرفته و چند بار او را شکست داده بود. قدرت خود را در بندرعباس، میناب، بندرلنگه و بخش های شرقی کرمان گسترانیده بود (رستم الحکما) قدرت و حاکمیت نصیرخان لاری در بندر موجب رونق تجارت و انتقال تجارت انگلیسی ها از بندرعباس به بوشهر شد (مالکم) یا حکومت ۳۴ ساله فتحلی خان گراشی در دوره قاجاریه را می توان ذکر کرد که از میناب تا بندر طاهری گسترده بود و الحق و والانصاف سهم لار در انقلاب مشروطه را نمی توان نادیده گرفت.
باید گفت که تمامی یا بیشتر برکه های بین راهی در مسیر کاروان رو بین بندرعباس و شیراز و احداث کاروانسراهای فراوان در شهرها و روستاهای شهرهای همجوار را هم تجار و خیرین لاری ساخته اند. از جمله برکه ی بسیار عظیم که خان بزرگ بیدشهر در روستای مزایجان از توابع داراب ساخته که واقعاً عظیم است و شاید در ردیف برکه ی بزرگ کَل در گراش باشد.
در دور افتاده ترین روستاهای داراب که امروزه از حاجی آباد به زرین دست تغیر نام داده نیز لاری ها ـ حاج احمد غفوری ـ برکه و مسجد ساخته اند که خداوند همه آن ها را بیامرزد. خیرین لارستانی از جمله شیخ احمد انصاری گراشی و….به ویژه اهل سنت لارستان در امر خیر و کارهای عام المنفعه از قدیم الایام زبانزد خاص و عام هستند که برادر ارجمندم آقای سیدعبدالله هاشمی که امروز نکوداشت ایشان را هم شاهد هستیم در این زمینه از همگنان خویش گوی سبقت را ربوده و نامش تا ابد جاوید باد.
نوشته ی : راشدانصاری شاعر ،روزنامه نگار وطنزپرداز
سپاس از شما دوست عزیز
بسیار زیبا بود
ای کاش منابع را هم ذکر می کردید تا دیگران هم از آنها استفاده کنن
احسنت
(هزاروششصدمین دیدگاه) سجاد جان منابعی نداشت که ذکر کنم….
جایی که نیاز بود در متن اشاره شده!
باعرض سلام وآرزوی قبولی طاعات شما
این مطلب را بنده امروز۲۶تیرماه ۹۳مطالعه نمودم، بسیار جالب بود.دست آقای انصاری درد نکند. موفق باشید.
آقای عزیز،خدمت شما عرض کنم که اون داراب و جهرمی که تو ازش به عنوان روستا یاد کردی همون جایی هست که نان گندم و غذای شکم تو و همشهریاتو از قدیم تا الان داره تامین میکنه.
این شهرها اینقدر آباد بودن که برای شما حکم بهشت رو داشته که بعد زلزله لار بیشترتون به داراب و جهرم مهاجرت کردین و حتی بعد از آبادانی شهر جدید هم حاضر نشدید برگردین لار و به زادگاهتون پشت کردین.
در مورد زبان اچمی هم بدونید که شهرباستانی دارابگرد در زمان هخامنشیان محل نگهداری اسرای روم بوده و جالبه بدونید که دیوار عظیم و ۲۵۰۰ ساله این شهر دایره ای هم توسط اسرای روم و هند ساخته شده که فردوسی هم توی شاهنامه این موضوع رو صراحتا بیان کرده. (بفرمود کز روم و وز هندوان- بیارند کار آزموده گوان)
پس از پایان دوره اسارت، اردشیر بابکان شاه ساسانی این افراد رو جهت سرکوب بیشتر و جلوگیری از شورش و همچنین تداخل نژادی با اقوام آریایی و پارسی اونا رو تبعید میکنن به جنوب فارس فعلی و در یک صحرای لم یزرع و برهوت که الان بهش میگیم لار.
و زبان هندی و رومی در تداخل با زبان فارسی تبدیل میشود به اچمی شما.
اقای انصاری ارائه همچین مطالبی بدون منبع هیچگاه سندیت نداره البته خودتون فرمودین :
راشدانصاری ۱۳۹۳/۰۱/۱۶ در ۰۴:۴۱
(هزاروششصدمین دیدگاه) سجاد جان منابعی نداشت که ذکر کنم….
در ضمن گفتن همچین جمله ای که در متن شما آمده به راحتی و بدون سندیت کار درستی نیست
“و… زیرا لار مهد فرهنگ و تمدن در جنوب و در حاشیه دریای پارس بوده است.”
اگر مهد تمدن رو بخواهیم بررسی کنیم یک نگاهی به تپه های باستانی کنار صندل (تمدن ۷هزارساله ارت) بزنید بد نیست.